معنی اکثر اوقات
حل جدول
غالباً
لغت نامه دهخدا
اکثر. [اَ ث َ] (ع ن تف) بیشتر. (ناظم الاطباء). بسیارتر. (آنندراج). نعت تفضیلی از کثرت. فزون تر. بیشتر. اغلب. بیش. زیادتر. غالب. مقابل اقل. (از یادداشت مؤلف). عبارتست از بالاتر از نصف. (از اقرب الموارد).
- اکثر اوقات، بیشتر هنگامها. (ناظم الاطباء).
- حد اکثر، بیشینه. مقابل حداقل. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
اکثر الظنون میمون.
اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.
اکثر من تفاریق العصا.
(یادداشت مؤلف).
|| عده ٔ زیاد. متعددتر. || بسیار. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ پر. || دست پر. (یادداشت مؤلف).
اوقات
اوقات. [اَ] (ع اِ) ج ِ وقت. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء). ازمنه و فصول و ساعات و هنگام. (ناظم الاطباء):
چو دی رفت فردا نیامد به پیش
مده خیره بر باد اوقات خویش.
فردوسی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربایید این چنین نفْحات را.
مولوی.
|| حالات و احوال. (ناظم الاطباء).
- اوقات سیاه کردن و پوچ کردن و پوچ شدن، کنایه از اوقات ضایع کردن و شدن. (آنندراج):
اوقات خود زمشق پریشان سیاه کرد
خطی که نسخه ز ان خط شبرنگ برنداشت.
صائب (از آنندراج).
اوقات خود بفکر عصا پوچ میکنی
در وادیی که رو بقفا میتوان شدن.
صائب.
- اوقات کسی تلخ شدن، اندوهناک گشتن. گرفتگی پیدا کردن.
|| معاش و گذران. (ناظم الاطباء).
- اوقات گذاری، وظیفه و مدد معاش و وجه گذران. (ناظم الاطباء).
رجوع به وقت شود. || ج ِ اوقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اوقه شود.
فرهنگ واژههای فارسی سره
بی شتر
عربی به فارسی
بیشتر , دیگر , مجدد , اضافی , زاءد , بعلا وه , بعدی , دوتر , جلوتر , پیش بردن , جلو بردن , ادامه دادن , پیشرفت کردن , کمک کردن به , زیادتر , بیش , بیشترین , زیادترین , بیش از همه
واژه پیشنهادی
وقتها-مواقع-
فرهنگ معین
فارسی به انگلیسی
Most, Generalities, Majority, Mass, Predominantly
فرهنگ فارسی هوشیار
بیشتر، بسیارتر، افزونتر، غالب، اغلب، زیاد
فرهنگ فارسی آزاد
اَکْثَر، بیشتر، زیاد تر، اغلب،
معادل ابجد
1229